کد مطلب:225155 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:233

بیان آمدن عبدالعزیز بن عبدالحمید نزد یحیی بن خالد برای تعزیت پسرش جعفر
در اكرام الناس از خلیل بن هیثم مسطور است كه گفت در آن سفر كه جعفر كشته شد من در برابر هارون الرشید و یحیی برمكی و پسران او در برابر ركاب بودم در این اثنا عبدالعز بن عبد الحمید كه امیر و مهتر عرب بود و در آن اوان در



[ صفحه 9]



تمامت اعراب هیچكس آن احتشام و احترام و اقتدار و مطاعیت نداشت و خورد و كلان و مردان و زنان عرب سر به اطاعت او داشتند چون از قتل جعفر با خبر شد آهنگ دیدار یحیی بن خالد و تعزیت جعفر را نموده بدان سوی روی آورد .

در آن حال چون یحیی را بر پشت شتر سوار دید از اسب فرود آمد و پای او را ببوسید و بگریستن درآمد و بایستاد و شعری مطول در آن مصیبت گفته بود به آواز بلند برخواند و مردمان برای شنیدن مرثیه جعفر گرد آمده و انبوهی عظیم فراهم گشته بودند و عبدالعزیز از اوصاف حمیده جعفر در آن ابیات یاد كرده بود و او را بسیار ستوده بود یحیی از شنیدن می گریست و مردمان نعرها بر می كشیدند و سخت می گریستند و هیاهوئی سخت بر می آوردند زیرا كه عبدالعزیر را جعفر بن یحیی نیابت ولایت داده و در حق او انواع الطاف و اشفاق مبذول داشته بود و عبدالعزیز در فنون مبارزت و شجاعت و نیرومندی و نیزه داری بی نظیر و در جمله قبایل عرب بی بدیل بود .

چون در این وقت در میان لشگر خلیفه بیامد و بدان گونه در كار جعفر مصیبت داری و سوگواری و غمخواری و حقوق پروری را بجای آورد هارون از تمامت اقوال و افعال او با خبر شد و از آن پیش چنانكه مرقوم گردید هارون به چندین مره امر صریح كرده بود كه هیچكس در مرثیه جعفر سخن نكند و محامد او را بر زبان نگذارند و مصیبت و تعزیت او را بپای ندارد و آل برمك را به نیكی یاد نكند و اگر كسی ازین فرمان بگذرد او را به سیاست رسانند و خانمان او را به غارت برند و خادمانش را به اسیری كشند .

لهذا از گفتار و كردار عبدالعزیز عزیز عرب خشمش بجنبید و او را نزدیك طلبید تا دچار آزار نماید اما مصلحت خویش را در آن ندید چه با آن قضیه برمكیان و شور قلوب جهانیان دید كه اگر معترض عبدالعزیز نیز بشود عرب یكباره بشورند و كار مملكت دشوار شود پس به ضرورت عتابی به ملایمت و ملامتی به ملاطفت پیش آورد و گفت مگر تو نشنیده باشی كه من منادی فرموده ام كه هیچكس مرثیه جعفر نگوید



[ صفحه 10]



و مصیبت او ندارد و آل برمك را به نیكی یاد نكند .

عبدالعزیز گفت امیرالمؤمنین از آن عظیم تر است كه بر جزع مردمان در تعزیت جعفر و تعزیت مرگ او مانع شود خاصه بزرگی چون جعفر كه در هفت اقلیم زمین و زیری به فضایل و دبیری به مخائل او نشان نداده اند شرط شكر نعمت مدح و مرثیه منعم است و این حال را بهتر از خلیفه هیچكس نداند و من در جمله ابواب كرم از جعفر احسانها از وی بدیده ام كه اگر خویشتن را در مصیبت او نكشم تقصیر كرده ام امیدوارم خلیفه روزگار مرا در حق گذاری و سوگواری جعفر ملامت نكند و سخت روی نباشد و از كشتن جعفر پشیمان باشد ، این كلمات همی بگفت و زار زار بگریست .

هارون چون این سخنان بشنید دگرگون شد و گفت مگر گناهان جعفر نشنیده باشی و این منادی به گوش تو نرسیده است و اگر نه چنین نافرمانی نمی كردی بباید در این ساعت به ولایت خود باز گردی تا لشگریان از كردار تو ناهنجار نشوند و جسور نگردند ، عبدالعزیز گفت من به تعزیت جعفر برمكی بیامده بودم غرض من حاصل شد چون تاریكی شب در آمد عبدالعزیز با جمله بزرگان عرب با هارون الرشید وداع كرده به اراضی و اماكن خود بازگشتند و دیگر بدو نیامدند و سر به اطاعتش در نیاوردند .